راهنمایی و کمک
سلام من یک سال هست وارد المان شده ام و در خواست پناهندگی داده ام و به علت بی اطلاعی از قوانین و حقوق انسانی خودم و اشتباهاتی که خودم مرتکب شدم و با راهنمایی های اشتباه اطرافیانم با مشکلات زیادی مواجه شدم .
من با یک خانم و دختر کوچکش زمینی چند کشور را در کوه و جنگل در سرمای زمستان طی کردیم و من به این خانم و بچه کمک کردم تا در سرما و یخ بندان از بین نروند ولی پس از رسیدن به مقصد نتیجه این کمک این شد که این خانم در بدو ورود بچه خودش را به نام من معرفی کرد و گفت بچه ی من است و ما خانواده هستیم چون من زبان بلد نبودم و ایشان انگلیسی خوب صحبت میکردند تمام حرفها را ایشان میگفتند در کمپ چند بار درگیری لفظی پیدا کردیم و من خواستم از ایشان جدا شوم ولی دختر ایشان به من وابسته شده بودند و نیز خود این خانم وسواس شدید داشت و نمیتوانست با خانم های دیگر در یک اتاق کنار بیاید و هر روز دعوایشان میشد به خاطر همین از من میخواست که برگردم و من هم از روی دلسوزی و دل رحمی بر میگشتم ولی باز به من توهین و بی احترامی میکرد و من تحمل میکردم تا اینکه چند وقت بعد از اینترویو متوجه شدم در اینترویو بر علیه من حرفهایی زده در صورتی که تمام حرف ها و نقشه هایی که خودش کشیده بود را من انجام دادم من یک دوجنسگرا هستم وبه خاطر این موضوع محبور شدم از کشورم فرار کنم ولی در ترکیه برای خودم زندگی درست کرده بودم و مشکلی نداشتم تا اینکه این خانم وارد زندگی من شد و از من درخواست کمک کرد چون دوستانش او را تنها گذاشته بودند و کسی را نداشت من از روی دل رحمی در خانه ام به او پناه دادم و او من را وسوسه کرد که بیا با هم برویم آلمان و در آنجا زندگی تشکیل بدهیم یک سال در خانه من زندگی کردند و تمام مخارج بر عهده من بود هر وقت از ایشان کمک مالی میخواستم میگفت تو اینجا خرج کن من هم خرج رفتن مان را میدهم، در کل یک سال زندگی در خانه من فقط ۴۰۰ دلار به من کمک کرد من ۶۰۰۰ یورو خرج کردم در ترکیه خیلی با هم اختلاف داشتیم و یک بار از او خواستم از خانه من برود و او یک ماه یک اتاق اجاره کرد و رفت ولی چند روز بعد تماس گرفت که بیچاره شدم و ۲۰۰۰یورو از پولم را دزدیدند و گریه کرد من دلم سوخت به حال خودش و دخترش دوباره به خانه ام راهشان دادم قرار بو با دوستانش از ترکیه به المان بیایند و من منتظر بودم که کارشان درست شود و برود اما متاسفانه دوستانش رفتند و او را نبردند و ۴۵۰۰ یورو از پول او را نیز بردند دیگر نتوانستم از خانه ام بیرونش کنم خیلی دلم برایش میسوخت با هم صحبت کردیم که بتوانیم با هم زندگی درست کنیم از او خواستم در ترکیه بماند و کار کنیم و زندگی کنیم ولی او میخواست به المان بیاید و میگفت من نیامدم ترکیه که بمانم به من اصرار کرد بیا تو هم برویم و راهی پیدا کنیم خیلی روزهای بدی را در ترکیه گذراندم دخترش افسردگی گرفته بود نمیخواست من با مادرش باشم من را میزد مادرش را میزد خودش را میزد من این اوضاع را دیدم تلاش مردم که زودتر بیایند آلمان خدا خواست و راهی پیدا شد و با هر سختی بود در برف و یخ بندان در جنگل و کوه امدیم متاسفانه در راه باعث شد من از مامورین کتک بخورم و از ناحیه بیضه آسیب ببینم ولی به خاطر شرایط بدی که گذراندیم دیگر کاری از دستم بر نمی آمد راه برگشتی نداشتم وقتی رسیدیم المان شروع کرد سر پول با من بحث کردن و گفت من پول آمدنت را دادم و در کمپ داد میزد که این پول من را خورده است و....کسی نتوانست کمکی به ما کند و از نا خواستند که تحمل کنیم و کنار هم بمونیم، این مدت گذشت تا اینکه چند روز مانده بود به اینترویو به من گفت بیا کیسمون را درست کنیم و یک کیس با هم بدهیم چون ایشان در المان دو دوست داشت و از دو سال قبل هم تمام راهنمایی ها را از انها میگرفت اطلاعاتش از من خیلی بیشتر بود از آنجایی که کیس من ال جی بی تی بود و این خانم هم از دوجنسگرایی من اطلاع داشت ومیدانست که من خیلی خجالتی هستم و نمیتوانم در حضور آفسیر از کیسم صحبت کنم گفت کیس زن زندگی آزادی بده و تمام تاریخ ها و روزها را از اینترنت برای من استخراج کرد و به من یاد داد که چه بگویم ولی متاسفانه شب قبل از اینترویو باز هم با هم درگیری لفظی پیدا کردیم و فردا که رفتیم اینترویو من هر حرفی که ایشان به من گفته بود را گفتم حتی وقتی از اینترویو آمدم از من سوال کرد که چه گفتی و حتی تاریخ ها را از من پرسید و من به او گفتم ولی غافل از اینکه ایشان برای من نقشه کشیده که من را دروغگو جلوه دهد تا افیسر به راستگو بودم خودش اطمینان پیدا کند و در مصاحبه بر علیه من حرف زد من این موضوع را چند ماه بعد متوجه شدم در اخرین کمپ با من دعوای فیزیکی کرد و سیلی به گوش من زد و من درخواست آمدن پلیس کردم ولی باز چون زیان بلد نبودم وقتی پلیس آمد او به زبان انگلیسی به پلیس دروغ کفت و کفت که من پولهایش را برداشتم و من نتوانستم به پلیس بگویم که دروغ میگوید و کسی به حرفهای من گوش نکرد از شدت عصبانیت داد و فریاد میکردم نهایتا فردای آن روز من را به جای دیگری انتقال دادند و همین انتقال باعث شد که من دولدونگ شوم چون دقیقا ۸ روز بعد از اینکه من از آنجا رفتم نامه رد درخواست پناهندگی من به آنجا میرود و چون من در ان آدرس نبودم برگشت میخورد و من دو ماه بعد وقتی ایس وایس دولدونگی ام از طریق پست به دستم رسید متوجه شدم ما بعد از چند روز دوباره از طریق واتساپ با هم صحبت مردیم و ایشان به من گفت که نامه رد درخواست پناهندگی ایشان آمده و من کمکش کردم تا بتواند در مهلت مقرر اعتراض کند ولی قافل از اینکه نامه من هم آمده و برگشت خورده بعد از چند روز ما با هم دوباره ارتباط گرفتیم و به من گفت که در آن چند روزی که از هم جدا شدیم ایشان به همسر قبلی من در ایران تماس گرفته و محل اقامت من و شرایط من را گفته است چون میدانست که همسر سابق من دشمن اصلی من است و دنبال من هست از ان روز به بعد من نتوانستم در اتاق خودم بمانم چون میترسیدم، ایشان از من خواست تا به اتاق او بروم حتی یک نفر من را تعقیب میکرد چند روز و یک بار هم که من در اتاق نبودم کسی وارد اتاق من شده بود و تمام وسایل من را بهم ریخته بود ولی چیزی نبرده بود که من به پلیس اعلام کردم، با تمام مشکلاتی که تا الان بین من و این خانم بوده تنها چیزی که من را علاقه مند به ماندن کنار این خانم کرده بود این بود که این خانم تظاهر میکرد که علاقه مند است به همجنسگرایی و علاقه دارد که برده مرد داشته باشد ولی متاسفانه چند وقتی هست که به من و افراد همجنسگرا و دوجنسگرا توهین میکند و حرفهای تنفر آمیز را بیان میکند.الان من با بهم زدن این رابطه ترس دارم ،ترس از اینکه دوباره بر علیه من دروغ هایی بگوید و من را دچار مشکلات فراوانی بکند چون دفعه آخری که دعوامون شد و جدا شدیم به سوسیال ایمیل زده بود که من طلاهای ایشان را دزدیدم و پولهایش را دزدیدم و من یک دزد هستم که از فروشگاهها دزدی میکنم ایشان از تهمت زدن و دروغ گفتن در مورد من هیچ عبا و ترسی ندارند و هر دروغی که بتواند من و زندگی من را نابود کند میگوید و چون سابقه ی ایشان را میدانم که در ایران هم زندگی یک مرد دیگر را که زن و بچه داشته نابود کرده و سالها به زندان انداخته آن شخص را و همیشه من را به این موضوع تهدید میکند که زندگی و روزگار تو را هم مثل اون میکنم میترسم از ایشان جدا شوم و تهمت ها و دروغ هایی در مورد من بگوید که باعث نابودی زندگی من شود هر چند تا الان هم زندگی من را نابود کرده چون الان من در نظر اداره مهاجرت آلمان یک دروغگو هستم و هیچ کس حرف من را باور نمیکند . من فقط چون خیلی ادم خجالتی هستم و واقعا نمیتوانم روبروی یک نفر بشینم و در مورد مسایل جنسی و شخصیتی خودم صحبت کنم نتوانستم کیس خودم را بدهم و با طناب این خانم به چاه افتادم . در کمپ کلن به ایرانی های آنجا گفته بود که من کیسم همجنسگرایی هست و آنها من را تحقیر میکردند و به من میگفتند ( خاک بر سرت با ۴۴ سال سنت میخوای بری بگی گی هستی) یا وقتی از کنارم رد میشدند من را مسخره میکردند و میگفتند (میخواهی بیا یه شب با ما بخواب و سکس کن ما بیایم شهادت بدیم قبولی بگیری) یا میگفتند (وقتی بری اینترویو میبرند تو یک اتاق میگن باید با این سیاه پوست سکس کنی تا ما بفهمیم تو واقعا همجنسگرا هستی) نگاههای تحقیر آمیز زن ها و مردهای ایرانی کمپ کلن خیلی برام دردآور و سخت بود. تو کمپ آخر هم مه دعوامون شده بود به ایرانی های آنجا گفته بود که من پولها و طلاهاش را دزدیدم و من یک حرامزاده هستم که از آنها سواستفاده کردم . من خلاصه این دو سال زندگی را برای شما گفتم و سوالم از شما این است آیا راهی دارم بتوانم به زندگی عادی خودم برگردم ؟چگونه میتوانم از تهمت ها و دروغ های این خانم نجات پیدا کنم ؟چگونه میتوانم به اداره مهاجرت آلمان ثابت کنم که من یک فریب خورده هستم نه یک دروغگو ؟چگونه میتوانم ثابت کنم که از روی شرمندگی و خجالت و ترس از اینکه دوباره تو حامعه باشم که ایرانی های آنجا با نگاههای تحقیر آمیز و توهین با من برخورد نکنن مجبور به دروغ گفتن شدم .لطفا من را راهنمایی کنید با تشکر فراوان
پاسخ (2)